[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
باران

دکتر گفت:

دستت چیزی نشده اما پات شکسته

باید گچش بگیرم.

خندیدم حالا دیگر مطمئن بودم

 که راه پله های توی کوچه سمت چپ اند و نرده هم ندارند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آرش 91/10/20:: 9:57 عصر     |     () نظر

رشکم از پیراهن آید

 که در آغوش تو خسبد

زهرم از غالیه آید

که بر اندام تو ساید.

                                   سعدی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آرش 91/9/14:: 10:8 صبح     |     () نظر

سایه ئی روی سایه ئی خم شد

در نهانگاه راز پرور شب

نفسی روی گونه ای لغزید

بوسه ئی شعله زد میان دو لب

(فروغ فرخزاد)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آرش 91/6/8:: 6:56 عصر     |     () نظر

از بسکه شکستم و ببستم توبه 

فریاد همی کند زدستم توبه

دیروز بتوبه ای شکستم ساغر 

و امروز بساغری شکستم توبه



تا لعل تو دلفروز خواهد بودن 

کارم همه آه و سوز خواهد بودن

گفتی که به خانه تو آیم روزی 

آن روز کدام روز خواهد بودن


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آرش 91/5/26:: 1:39 عصر     |     () نظر